این استراتژی ها را زمانی امتحان کنید که در وسط گیر افتاده اید و نمی دانید چه کاری باید انجام دهید. اگر اخیراً احساس می کنید گیر کرده اید، تنها نیستید. بسیاری از ما در تلاشیم تا کوچکترین چیزها را بفهمیم (برای شام چه بخوریم؟ آیا باید این آخر هفته به آن کنسرت برویم؟) یا حتی شروع به رسیدگی به مسائل بزرگ (حرکت شغلی بعدی من چیست؟ آیا باید بچه داشته باشیم؟) من قصد ازدواج دارم؟). در چند سال گذشته، استرس و عدم اطمینان زیادی منجر به خستگی تصمیم گیری یا مشکل در انجام حرکات بزرگ و کوچک شده و تصمیمات سخت شده است.
یک نظرسنجی در سال 2021 که توسط The Harris Poll به نمایندگی از انجمن روانشناسی آمریکا انجام شد، نشان داد که تقریباً یک سوم بزرگسالان (32٪) می گویند که گاهی اوقات آنقدر استرس دارند که برای تصمیم گیری اساسی تلاش می کنند. نوجوانان با 48 درصد بدترین وضعیت را دارند. بیش از یک سوم گفتند که گرفتن تصمیمات روزانه (36٪) و تصمیمات مهم زندگی (35٪) در مقایسه با قبل از همه گیری استرس زاتر بوده است. و کمی بیش از سه نفر از هر پنج نفر (61٪) گفتند که چند سال گذشته آنها را وادار کرده است که در مورد نحوه زندگی خود تجدید نظر کنند. این امر به ویژه برای والدین و افراد رنگین پوست، که زندگی آنها در چند سال گذشته به طور نامتناسبی به هم ریخته است، صدق می کند.
خبر خوب این است که دلیلی وجود دارد که چرا تصمیمگیری در حال حاضر سخت به نظر میرسد و استراتژیهای متخصص برای روشنتر کردن مسیر رو به جلو، مهم نیست که کجا میخواهید بروید.
یک دلیل عصبی وجود دارد که بسیاری از ما در حال حاضر در حال مبارزه هستیم. مغز یک عضله است و درست مانند عضله دوسر و باسن ما، پس از ورزش زیاد خسته می شود. دکتر ربکا جکسون، متخصص شناختی معتبر برای تعادل مغز، توضیح میدهد: «وقتی با استرس مواجه میشویم، به خصوص زمانی که استرس مزمن طولانیمدت باشد، منابع ذهنی ما را تخلیه میکند. «تغییر نیاز به درگیری ذهنی دارد تا کارها را متفاوت انجام دهد. و این دو سال گذشته پیوسته در حال تغییر بوده است.»
این رگبار بی وقفه محاسبات به این معنی است که مغز ما منابع کمتری برای پشتیبانی از عملکردهای اجرایی دارد که به مرور زمان تقویت می شوند، که از جمله مهم ترین آنها توانایی تصمیم گیری است. جکسون می افزاید: «به همین دلیل است که ما از نوجوانان انتظار داریم بیشتر مستعد تصمیم گیری های بد باشند، زیرا آنها شبکه ها و مسیرهای بالغ و آن کارکردهای اجرایی کمتری دارند. مغز ما به نوعی مانند نوجوانان عمل می کند، تصمیم گیری، برنامه ریزی و تمرکز دشوارتر است.
البته، ما نمی توانیم از انتخاب در زندگی دور شویم. اما بین انتخاب یک نوع غلات در صبح و مسیر شغلی جدید تفاوت وجود دارد. راس رابرتز، اقتصاددان و نویسنده کتاب «مشکلات وحشی» به این نکته اشاره می کند که درک نوع تصمیمی که با آن روبرو هستید، در نحوه برخورد شما با آن تفاوت ایجاد می کند.
او توضیح می دهد: «من بین یک معما و یک راز تمایز قائل می شوم. «پازلها معمولاً راهحلهایی دارند و این بسیار آرامشبخش است. یک یقین در پشت آنها نهفته است. اما یک راز، مانند اینکه میخواهم شغلم را تغییر دهم یا نقل مکان کنم، اینها پاسخ روشنی ندارند.» یکی از اولین گامها برای حل این معماها، یا همان طور که رابرتز آنها را «مشکلات وحشی» مینامد، تشخیص ناخوشایند بودن عدم اطمینان و سپس پذیرش آن احساس است.
این به طور طبیعی برای اکثر مردم اتفاق نمی افتد، بنابراین چسبیدن به آنچه می توانید کنترل کنید اغلب کمک می کند. و به گفته مربی و نویسنده معتبر زندگی آنیتا کانتی، این انتخاب خود ماست. حتی اگر ندانیم چه تصمیمی میخواهیم بگیریم، درک اینکه در زندگی خود اختیار داریم میتواند قدرتبخش باشد. گام بعدی این است که متوجه شویم همه انتخاب های ما تحت تأثیر عوامل درون و بیرون از خودمان است. کانتی به مشتریانش میگوید که وقتی با یک تصمیم دشوار روبرو میشوند، سه S را در نظر داشته باشند.
یکی از راههای ترسیم تصمیماتی B.R.A.V.E است. اول، اصطلاحی به نام «خیرخواهی[4]» است که کانتی آن را به معنای باور خیرخواهانه ابداع کرد. او توضیح میدهد: «اگر میخواهیم پتانسیل خود را به حداکثر برسانیم، باید با این باور شروع کنیم که میتوانیم، و گروگان باورهای محدودکنندهمان نشویم». به عبارت دیگر، موتور کوچکی که میتوانست روی چیزی باشد. بعد آمادگی[5] است. تشخیص دهید که باید تغییری ایجاد کنید و سعی کنید تعیین کنید که برای ایجاد آن چه چیزی نیاز دارید.
سپس همسویی[6] وجود دارد. تمام عوامل موقعیتی را که در تصمیم گیری نقش دارند و اینکه چگونه ممکن است بر مسیر پیش رو تأثیر بگذارند، درک کنید. به دنبال آن چشم انداز[7]، یا تصور اینکه مسیر تصمیم گیری ممکن است چگونه باشد، دنبال می شود. در نهایت، تعامل[8] وجود دارد: در واقع این مراحل را به سمت تصمیمی که گرفته اید بردارید.
حتی اگر فرآیندی برای تصمیم گیری در پیش گرفته باشید، بسیاری از ما در نهایت به دلیل گرانش یک جهش بزرگ احساس فلج می کنیم. اما همانطور که رابرتز و جکسون هم اشاره می کنند، انتخاب های بسیار کمی واقعا نهایی هستند. رابرتز توصیه می کند: “زندگی خود را به عنوان یک اثر هنری در نظر بگیرید تا یک پازل که باید جمع آوری شود.” “برخی از آن تشخیص این است که آنقدر که فکر می کنید در خطر نیست.”
“اشکال ندارد احساس خستگی و استرس کنید.”
همچنین درک آنچه در مغز و بدن شما در حال رخ دادن است مفید است، زمانی که در انجام آن تماس سخت با مشکل مواجه هستید. جکسون میگوید: «اشکال ندارد که احساس خستگی، خستگی و استرس داشته باشید. این روشی است که مغز ما برای برقراری ارتباط با ما میگوید: «هی، من پرچمی را تکان میدهم، سعی میکنم توجه شما را جلب کنم، سعی میکنم آنچه را که نیاز دارید به شما بگویم».
در دنیای دائماً متصل ما، اکثر مردم تقریباً همیشه در حال مصرف محتوا هستند. بسیاری از ما در هنگام استراحت های تبلیغاتی و در چراغ های توقف در تلفن های خود پیمایش می کنیم، به پادکست ها در حمام و زمانی که ورزش می کنیم گوش می دهیم و حتی در پایین تلویزیون به خواب می رویم. اما تمام این تحریکات مغز ما را از ایجاد آن ارتباطاتی که به حمایت از تصمیمگیری کمک میکنند باز میدارد.
برخی از بهترین راهها برای درگیر شدن در این تفکر آزادانه، فعالیتهایی هستند که به مغز شما اجازه میدهند آرام و پرسه بزنند. رانندگی یا پیاده روی بدون رادیو روشن، دوش گرفتن یا عرق کردن، همگی می توانند به برقراری این ارتباطات ارزشمند کمک کنند.
اگر تا به حال متوجه شده اید که در پایان یک روز کاری سخت، گیج و مبهوت جلوی یخچال ایستاده اید، از قبل می دانید که زمان تصمیم گیری اهمیت دارد. جکسون توصیه میکند روز خود را ساختاربندی کنید تا بتوانید ابتدا تصمیمهای بزرگتری بگیرید، زمانی که طبیعتاً پهنای باند ذهنی بیشتری دارید. جکسون توضیح میدهد: «با تمام شدن ذخایر و منابع مغز، ما وارد شبکههای مغزی با عملکرد پایینتر میشویم. این به معنای عملکرد در لحظه و داشتن زمان سختی در فکر کردن و برنامه ریزی آینده است.
اگر می توانید، روز خود را با مواردی شروع کنید که به قدرت تصمیم گیری کامل شما نیاز دارند، به جای اینکه ابتدا کارهای آسان را انجام دهید و به کارهای سنگین تر بپردازید. در حالی که این برخلاف ساختار روز خود است (چه کسی میخواهد مستقیماً با چیزهای سخت شیرجه بزند؟)، به شما امکان میدهد بیشتر از مغز خود را به آنچه واقعاً مهم است اختصاص دهید.
سپس، چیزهای کوچک را عرق نکنید. جکسون به ما توصیه میکند که به جای عذاب کشیدن بر سر انتخابهای کوچکتر که پیامدهای بلندمدت ندارند، «بشناسیم اگر در تصمیمگیری مشکل دارید، دلیل آن را بفهمید و سپس متوجه شوید که گاهی پاسخ درست و غلطی وجود ندارد. بنابراین شما فقط باید ادامه دهید.”
مغزها قرار نیست چند کار را انجام دهند، حتی اگر جامعه ما آن را جشن می گیرد. رابرتز خاطرنشان می کند که نشستن و تمرکز روی چیزی در آرامش، خواه خواندن یک کتاب متفکرانه یا گوش دادن به یک پادکست مراقبه، یادداشت روزانه، پیاده روی یا صحبت با یکی از دوستان یا اعضای خانواده باشد، می تواند مغز شما را به اندازه کافی آرام کند تا روی تصمیم مورد نظر تمرکز کند. .
جکسون همچنین آنچه را که او «بینفس رفتن» مینامد، یا انجام چند جک پرش، لانژ یا سایر تمرینهای پمپاژ قلب برای تجدید قوا و تمرکز را دوست دارد. در نهایت، نوشتن آن میتواند به خارج کردن مغز شما از آن حلقه استرسی که تغییرات بزرگ میتواند ما را در آن حبس کند، کمک کند.
جکسون می گوید: «مغز ما تمرین می کند و تکرار می کند. “به خصوص زمانی که استرس داریم، در یک حلقه بازخورد منفی گیر می کنیم.” نوشتن آن نه تنها به خارج کردن استرس از ذهن شما و وارد شدن به صفحه کمک می کند. بلکه به مغز شما نیز سیگنال می دهد که می تواند نشخوار فکری در مورد موضوع را متوقف کند.
آزاد نویسی به برخی افراد کمک می کند تا تصمیم بگیرند، همانطور که فهرستی از معایب ایجاد می کند. با این حال، رابرتز هشدار می دهد که نوشتن نکات مثبت و منفی برای تصمیماتی که پیش بینی نتایج دشوارتری دارند، مانند ازدواج و بچه دار شدن، مفید نیست. نکات مثبت و منفی را برای مسائلی که ساده تر هستند، رها کنید.
مانند هر مانع دشوار، نگاه به درون می تواند کلید حل آن باشد. رابرتز توصیه می کند که بفهمید چه کسی هستید و چه می خواهید باشید، یک عنصر مهم برای تصمیم گیری در مورد مسیری است که باید طی کنید. او در کتاب Wild Problems اشاره میکند که در دنیایی که سرویسهای استریم به ما میگویند بعداً چه چیزی را تماشا کنیم و سرویسهای تحویل میتوانند وعدههای غذایی ما را برای ما طراحی کنند، ما از تصمیم خود خارج شدهایم. اما چالشی که در تصمیمات بزرگ نهفته است زیبایی همه آن است.
در حالی که همهگیری، تصمیمگیری را برای بسیاری از ما سختتر کرده است، ما را نیز مجبور کرده است که تصویر بزرگ را بررسی کنیم. «بیشتر هنرهای بزرگ از محدودیتهای مختلف ناشی میشود. رابرتز خاطرنشان می کند و کووید برای بسیاری از ما نوعی محدودیت بود. این ما را مجبور کرد که با مرگ و میر خود روبرو شویم، که جنبه بسیار قدرتمندی از خودآگاهی است. مردم سعی می کنند تصمیم بگیرند که از آن چه چیزی یاد می گیرند. و یکی از چیزهایی که می توانیم یاد بگیریم این است که تغییر شاید آنقدرها هم که فکر می کردیم بد نباشد.»
[1] state of mind
[2] situation
[3] status
[4] Benevolief
[5] readiness
[6] alignment
[7] vision
[8] engagement